معنی تخت جمشید

لغت نامه دهخدا

تخت جمشید

تخت جمشید. [ت َ ج َ] (اِخ) دهی از دهستان مرودشت در بخش زرقان شهرستان شیراز است که در سی هزارگزی شمال خاور زرقان و در کنار شوسه ٔ اصفهان به شیراز قرار دارد. دامنه ای معتدل است. 580 تن سکنه دارد. آب آن از رودخانه ٔ سیوند و محصول آن غلات و حبوبات و چغندر وشغل اهالی زراعت است. این قریه دارای دبستان و پاسگاه ژاندارمری و تلگراف خانه است. و بناهای تاریخی تخت جمشید و قصر خشیارشا که معروف به آپاداناست در نزدیکی آن قرار دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).

تخت جمشید. [ت َ ت ِ ج َ] (اِخ) تخت جمشید آثار باقیمانده ٔ ارک و کاخ داریوش اول هخامنشی است، که پس از گذشتن 189 سال از آغاز بنای آن، اسکندر مقدونی ساختمان های آن را در سال 331 ق. م. سوزانده است. تخت جمشید در 56کیلومتری شمال شرقی شیراز و 6کیلومتری استخر، در جلگه ٔ مرودشت واقع است. تخت جمشید طبق دو کتیبه ای که در بالای دیوار جنوبی آن کنده شده، از بناهائی است که به فرمان داریوش اول هخامنشی، در حدود سال 520 ق. م. ساخته شده است.
پلکان بزرگ: راهی که به بالای تخت یا صفه راهنمائی مینماید، دو پلکانی است که در دو طرف، روبروی هم ساخته شده و شماره ٔهر یک از پلکانها از پائین تا بالای تخت 110 و درازای هر یک 6/90 متر و پهنایش 38 سانتیمتر و بلندیش 10 سانتیمتر میباشد.
سردر بزرگ یا مدخل: برای وارد شدن به درون ارک تخت جمشید، پس از پلکانهای شرح داده شده، تنها راه، سردر بزرگ بوده و آن ساختمانی است چهارگوشه که در بالای پلکانهای نامبرده واقع گردیده است. این مدخل دارای 4 ستون و سردر غربی و شرقی و جنوبی بوده است، که چهار جرز دو درگاه آن، با دو تا ازستونهایش، هنوز برجا و باقی میباشد.
درگاه غربی مدخل: در ورودی بزرگ نامبرده، که در خارجی بوده، رو به مغرب و متوجه پلکان بزرگ میباشد. در طرفین درونی جرزهای درگاه غربی، تقریباً در بلندی دو متر از کف، دو پیکر حیوان بزرگ که بدن و دستهای آنها شبیه به اعضای گاو و سرشان مانند سر شیرمیباشد، حجاری شده است.
درگاه شرقی: درگاه دومی که درونی بوده بطرف شرق واقع است. جرزهای این درگاه دارای دو گاو بالدار با سر انسان است و تاجی هم بر سر دارند. این نقوش بالدار تقلیدی است از مجسمه های دروازه ٔ پایتختی که سارگن، پادشاه آشور، در حدود 712 ق. م. پس از ترک نینوا، پایتخت قدیم آشور، در 15میلی شرقی شهر موصل ساخته است.
آپادانه (آپادانا) یا بارگاه: در جنوب سردر بزرگ، بفاصله ٔ 50 متر، ساختمان ستون داری آشکار و نمایان است که موسوم به کاخ آپادانَه یعنی کاخ بار عام میباشد. تمام ساختمان بار عام نامبرده، اکنون دارای 13 ستون میباشد، و بوسیله ٔ دو پلکان دوطرفی شمالی و شرقی، به آن وارد میشوند. دو پلکان نامبرده، یکی پلکان کهنه است که بسمت شمال متوجه میباشد، دیگری پلکان نوپیدایش است که در سوی خاوری (شرقی) ساختمان واقع است و شرح آن زیر عنوان «پلکان نوپیدایش » بیاید. دیوار پیش بست پلکان کهنه، به نقوش چندین تن از نمایندگان ملل مختلف، مزین و آراسته میباشد.ساختمان آپادانَه عبارت بوده از یک تالار چهارگوشه ٔ مرکزی، و چهار ایوان بشکل راست گوشه که هر یکی از ایوانها 12 ستون و خود تالار مرکزی 36 ستون، در 6 ردیف داشته است.
ستونهای بارگاه آپادانَه (آپادانا): بلندی ستونهای آپادانَه نزدیک به 18متر و قطر پای آنها دو متر است. قسمت بالای ستونها مرکب از سه جزء است: اول سرستون اصلی، دوم قسمت مارپیچ دوگانه، سیم تنه ٔ دو گاوی که پشت به پشت داده اند. در بالای تمام ستون های تالار مرکزی، همین نوع مجسمه ٔ گاو بوده ولی روی ستون های ایوان شرقی مجسمه ٔ دو شیر ودر بالای ستون های ایوان غربی، مجسمه ٔ دو گاو بدون قسمت مارپیچ دوگانه و سرستون اصلی بوده است. در ماه شهریور 1312 هَ. ش.، چهار لوح زرین و سیمین از گوشه های شمال شرقی و جنوب شرقی تالار مرکزی آپادانَه به دست آمده است که روی همه ٔ آنها عبارتی به یک مضمون، به سه خط میخی پارسی و عیلامی و بابلی نقر گردیده و ترجمه ٔ آنها بدین قرار است:
ترجمه ٔ لوحها: داریوش، شاه بزرگ، شاه شاهان، شاه کشورها، پسر وشتاسپ هخامنشی. داریوش شاه گوید: این است کشوری که من دارم، از سکستان آن طرف سغد، از آنجاتا کوشا (حبشه)، از هندوستان تا سارد (لیدی)، که اهورمزدا، بزرگترین خدایان، به من داده است. اهورمزدا مرا و خاندان مرا نگهداری کند.
پلکان نوپیدایش: در جانب شرقی ایوان شرقی کاخ آپادانه، باز دو پلکان دوطرفی نمودار و مشهور به پلکان نو میباشد که در آبان ماه 1311 هَ. ش. کشف گردیده است. دور دیوار پلکان ردیف جلو، صورت 8 تن سرباز نیزه دار پارسی و مدی، نقش گردیده و پشت سر آن ها، در هر دوسوی، صورت شیری که گاوی را میدرد با یک ردیف درخت سرو دیده میشود. در سمت راست دیوار پیش پلکان ردیف دوم چندین تن از سران سپاه و بزرگان لشکر و سربازان ویژه ٔ شاهی، و کماندار و نیزه دار نمایان است. در قسمت چپ دیوار پیش بست پلکان نوپیدایش، در 23 مجلس پیکر و تصویر نمایندگان ملتهای تابعه ٔ خشیارشا نقش گردیده است. این نقوش صورت ملل باجگذاری هستند که در عید نوروز، باج و پیشکشهای خود را آورده میخواهند به پیشگاه اعلیحضرت خشیارشا، شاه توانای آن زمان که سرور 31 کشور باجگذار بوده تقدیم نمایند. پلکان نوپیدایش قرینه ٔ آن که در سمت شمال بارگاه آپادانه واقع است، طبق کتیبه ای که در دیوار پیش بست آن نقر گردیده از بناهای خشیارشا میباشد. تا پیش از پیدایش لوحهای زرین و سیمین نامبرده در بالا، بارگاه آپادانه به کاخ خشیارشا مشهور بود، ولی سپس ثابت گردید که فقط پلکانهای دو سمت بارگاه بفرمان خشیارشا ساخته شده و خود کاخ از بناهای داریوش بزرگ بوده است. رجوع به کاخ آپادانا شود.
بارگاه صدستون: در مشرق کاخ آپادانه ساختمانی موجوداست بنام کاخ صدستون که دومین کاخ بار، و عبارت است از یک تالار و یک ایوان در شمال آن. در این ساختمان هیچ کتیبه ای دیده نمیشود، ولی بنای آن از خشیارشا بوده است و طبق کتیبه ٔ خط بابلی، اتمام و به پایان رسیدن آن توسط اردشیر اول هخامنشی پسر خشیارشا بوده است.
ساختمان تالار صدستون: این تالار بشکل چهارگوشه و دارای یک صد ستون تمام سنگی در ده ردیف بوده و اکنون پاستونهایش بجای خود باقی میباشد. در چهار دیوار تالار صدستون هشت در و 36 پنجره و طاقچه ٔ سنگی دارد، و بین آنها دیوارهای آجری بوده که فعلاً خراب شده است.
درگاههای شمالی صدستون:در چهار جرز دو درگاه شمالی آن، چهار بار مجلس بار شاهی را نشان میدهد، در بخش بالا شاهنشاه روی کرسی شاهانه نشسته و در جلو او دو عودسوز گذارده شده، پس ازآن یکی از بزرگان کشور ایستاده گزارش میدهد. زیر کرسی شاه پنجاه تن از نگهبانان پارسی و مدی هم ایستاده اند.
درگاههای شرقی: در درون دو جرز یکی از دو درگاه شرقی، شاه با گاو کوهی، و در درگاه دیگر با شیر بالداری که پنجه ٔ عقاب و دم عقرب و یک شاخ نیز دارد، در جدال میباشد. این جانور را میتوان به خدای بدی یعنی اهریمن تعبیر نمود که شاه از طرف اهورمزدا با او میجنگد.
درگاههای جنوبی: در داخل هر یک از چهار جرز این دو درگاه باز چهار مجلس بار دیده میشود، یعنی شاه با عصای سلطنت روی کرسی نشسته است. در اینجا کرسی شاهانه روی تختی قرار دارد. در پائین کرسی شاه پیکر 14تن از نمایندگان ملتهای تابع ایران در سه ردیف ایستاده اند. در بالای تخت پشت کرسی، یک تن از بزرگان کشورنمایان و چتری بالای سر شاه نگه داشته است. در بالای سر شاه نیز یک ردیف شیر و دو فروهر بزرگتری بوده و اکنون به زمین افتاده است.
درگاههای غربی: جرزهای دو درگاه غربی شاه را نشان میدهد که با دیو بالداری که دارای سر شیر و یک شاخ است میجنگد.
ایوان کاخ صدستون: این ایوان که تاریخ پیدایش جدیدآن مهرماه 1315 هَ. ش. بوده در امتداد شمالی کاخ نامبرده واقع و شکل راستگوشه را دارد. در سمت شرق و غرب این ایوان، دو بدنه ٔ سنگی که مرکب از سنگهای سیاه صیقلی است موجود، و روی هر یک گاو بزرگی ایستاده و سر و تنه ٔ آن شکسته و به زمین افتاده است. ایوان شمالی نامبرده دارای 16 ستون مانند ستون های خود تالار بوده است. قسمت بالای ستون ها مرکب بوده از سرستون و قسمت مارپیچ دوگانه و دو حیوان نشسته ٔ پشت به پشت داده که دارای تنه ٔ گاو و سر انسان با ریش دراز میباشند. نیمی از سرستون شبیه به ستونهای نامبرده که در کاخ سه دروازه به دست آمده برای نمایش آثار دوران هخامنشی به موزه ٔ ایران باستان در تهران برده شده است.
مدخل دوم: در جلوی ایوان کاخ صدستون ساختمان سنگی مختصری نمایان است که دارای تنه ٔ ستونهای بزرگی میباشد. یکی از سرستونهای آن که عبارت از دو گاو نشسته ٔ پشت به پشت داده است موجود و بزرگی و طرز ساختمان آن باعث بسی حیرت و شگفتی انگیز میباشد. سرستون نامبرده در سال 1315 هَ. ش. بهمت آقای دکتر «اریک اشمیت » به یکی از تالارهای بزرگ تخت جمشید حمل و برای حفاظت و نمایش در آنجا گذارده شده است. رجوع به کاخ صدستون شود.
کاخ سه دروازه: در جنوب شرقی کاخ بار عام داریوش (آپادانه) ساختمان تقریباً چهارگوشه ای پدیدار است. در شمال و جنوب آن دو ایوان و چند اطاق بنا شده است. ساختمان مرکزی کاخ سه دروازه مربع و دارای چهار ستون بوده و هر یک از ایوانها دو ستون داشته و کف این کاخ پست تر از کف آپادانه و تا زاویه ٔ جنوب شرقی ساختمان هدیش امتداددارد. هرچند در کاخ سه دروازه کتیبه ای دیده نشده ولی از طرز ساختمان آن معلوم میشود که از بناهای داریوش اول و در حدود 515- 512 ق. م. ساخته شده است.
پلکان دوطرفی کاخ سه دروازه: در سمت شمال این کاخ دو پلکان در راست و چپ ساخته شده و شماره ٔ هر یک 30 دانه و در بالای دیوار پیش بست آنها نرده ٔ سنگی با کنگره های خیلی زیبا وجود دارد. در بخشهای خارجی نرده های پلکانهاسه نیزه دار پارسی و مدی و سپس شیری که گاوی را میدرد نمایان است. دیوار پیش بست ایوان شمالی این کاخ در هر دو طرف آراسته به چهار تن نیزه دار و کماندار میباشد. در دو سمت نیزه داران مجدداً شیری گاوی را میدرد و در بالای اینها نقوش سربازان دیده میشود.
ایوان شمالی سه دروازه: این ایوان بشکل راستگوشه و دارای دو ستون تمام سنگی است که پا و سرستون یکی از آنها هنوز باقیست. در جلوی این ایوان نرده ای با کنگره های سنگی موجود است و در هر طرف آن نقوش سربازان پارسی حجاری شده است.
تالار مرکزی کاخ سه دروازه: پشت ایوان شمالی، تالاری است چهارگوشه و سقف آن روی چهار ستون برقرار بوده است. این تالار در شمالی و شرقی و غربی داشته است. در دو جانب درونی جرزهای درگاه شرقی تالار، داریوش اول روی سریر نشسته و خشیارشا ولیعهدش در پشت سر او ایستاده است. سریر شاه روی تختی قرار دارد که 28 تن از نمایندگان ملتهای مختلف پائین تخت را روی دو دست نگه داشته اند. جرزهای دو درگاه شرقی و جنوبی تالار مرکزی نامبرده آراسته به نقش داریوش اول میباشد و دو تن از غلامان هم در دنبال او روانند. و در بخش بالای درگاه نیز نقش فروهر که در حالت پروازدیده میشود حجاری شده است.
ایوان جنوبی کاخ سه دروازه: در جنوب تالار مرکزی، ایوانی است چهارگوشه و دارای دو ستون سنگی مانند ستون های کاخ صدستون کمی کوچکتر بوده و اکنون پاستونهای آن هابر جای خود باقی است. در سمت جنوب ایوان، پلکان کوچک و ظریفی از سنگ سیاه وجود دارد که ظرافت حجاری آن، توجه عموم جهانگردان را به خود جلب نموده است. در طرف خارج نرده های کنار پلکان، سربازان نیزه دار پارسی منقوش گردیده و در طرفین درونی این نرده ها، مستخدمین و غیره از پلکان بالا میروند. پلکان نامبرده برای نمایش صنایع دوره ٔ هخامنشی به تهران برده شده است. رجوع به کاخ سه دروازه شود.
عمارت آئینه یا کاخ تچرا: پس از گذشتن از سمت جنوب کاخ آپادانه، از جانب جنوبی آن و جنوب غربی کاخ سه دروازه، ساختمان سنگی تقریباً سیاه رنگی نمودار است و اکنون مشهور به تالار آئینه میباشد و کف آن به اندازه ٔ سه متر از کف بارگاه داریوش بلندتر است. نام حقیقی کاخ آئینه بموجب کتیبه ای که در جرزهای درگاه جنوبی تالار مرکزی آن نقر گردیده تچرا یعنی قصر زمستانی بوده است، بعلت آنکه در سه سوی در و پنجره دارد و از بامداد تا شام آفتاب از سه طرف در آن میتابد. ساختمان تچرا طبق دو کتیبه ٔ موجود در آن از بناهای داریوش بزرگ میباشد.
پلکان غربی کاخ تچرا: در سمت غرب این کاخ، پلکانی است دوطرفی که در دو طرف داخل و خارج نرده های کنار آن، باز نمایندگان ملتهای باجگذار، تحف و پیشکش های خود را آورده، با راهنمائی دربانان پارسی و مدی از پلکان بالا میروند. بنای این پلکان طبق کتیبه ای که در وسط دیوار پیش بست پلکان دیده میشود از اردشیر سوم هخامنشی میباشد.
تالار شمالی کاخ تچرا: این تالار بشکل چهارگوشه و دارای چهار ستون بوده است. در جلو یکی از درگاههای آن سنگی بشکل مکعب راستگوشه برپاست و روی آن غلامی نقش گردیده که در یک دست هوله و در دست دیگر عطردان دارد.
تالار مرکزی تچرا: تالار مرکزی همانند تالارهای دیگر چهارگوشه و دوازده ستون در سه ردیف داشته و در چهار دیوار 6 در و 8 طاقچه و 4 پنجره ٔ سنگی دارد و دور گیلوئی هر پنجره و طاقچه کتیبه ای به سه خطمیخی پارسی و عیلامی و بابلی نوشته شده و ترجمه ٔ آنها از این قرار است: این گیلوئی سنگی پنجره در خانه ٔ شاهی داریوش ساخته شده است.
ایوان جنوبی: در امتداد جنوبی تالار مرکزی ایوانی است بشکل راستگوشه و شماره ٔ ستونهای آن 8 و در دو ردیف کار گذارده شده بوده است. ایوان نامبرده تا دو طاقچه ٔ شرقی و غربی آن بنابر کتیبه ای که دور آنهاست از بناهای داریوش اول میباشد، سپس خشیارشا دو پایه ٔ سنگی که یکی از آنها شکسته و به زمین افتاده، بر دو گوشه ٔ جنوب شرقی و جنوب غربی ایوان افزوده است. رجوع به کاخ تچر شود.
تپه ٔ مرکزی: در طرف غرب ساختمان سه دروازه و مشرق کاخ تچرا تپه ٔ بلند و مرتفعی پدیدار است که سطح آن از تمام نقاطروی تخت بلندتر است. سطح این تپه تقریباً چهارگوش وبه ویرانه های برجهای بابل مانند است. احتمال قوی میرود که تپه ٔ نامبرده خرابه ٔ بنای مخصوص عبادت و پرستش ساکنین صفه ٔ تخت باشد. در جنوب تپه ٔ مرکزی فضای مسطحی است که از مشرق و مغرب منتهی میشود. جرز و پلکان دوطرفی دارای حجاریهای زیبا و این دو پلکان طبق کتیبه ای که در دیوار آن است از بناهای خشیارشا میباشد.
کاخ کوچک خشیارشا یا هدیش: هدیش یا عمارت نشیمن واقع است در جنوب شرقی تچرا و جنوب تپه ٔ مرکزی. ساختمان هدیش مرکب است از یک ایوان شمالی و تالار مرکزی و دو تالار شرقی و غربی. هر یک از این دو تالار 4 ستون داشته و پاستونهای آن هنوز سر جای خود باقیست و اطاقهائی نیز در راست و چپ این دو تالار ساخته شده و شماره ٔ هریک سه میباشد. کاخ کوچک خشیارشا و تمام منضمات آن برحسب کتیبه هائی که روی پایه های مکعب شکل ایوان و در جرزهای درگاههای شمالی و شرقی و غربی نقر گردیده از بناهای خشیارشا پسر داریوش اول است و نامش در کتیبه های نامبرده «هدیش » یعنی جای نشیمن گفته شده است و گمان میرود در حدود 475 ق. م. بنا شده باشد.
ایوان شمالی هدیش: در تمام امتداد شمالی کاخ کوچک خشیارشا ایوانی ساخته شده است بشکل راستگوشه که دارای 12 ستون در دو ردیف بوده است. در دو گوشه ٔ شمال شرقی و جنوب غربی این ایوان، دو پایه ٔ سنگی برپا است و در روی هر یک کتیبه ای به سه زبان پارسی و عیلامی و بابلی بفرمان خشیارشا نوشته شده است.
تالار مرکزی کاخ کوچک خشیارشا: از جای ستونهائی که در تخته سنگهای کف تالار نمایان است معلوم میشود این تالار 36 ستون در شش ردیف داشته و تماماً در هنگام آتش سوزی (حریق) از طرف اسکندر مقدونی تبدیل به آهک شده و بتدریج ریخته است. در چهاردیوار این تالار 5 در و قریب 20 طاقچه و پنجره بوده است. در داخل پنجره ها صورت کارکنانی که هر یک به کاری مشغولند حجاری شده است. از بودن این نقوش میتوان پی برد که این عمارت حرمسرای خشیارشا بوده است. دو درتالار مرکزی به ایوان شمالی باز میشود و در جرزهای آنها خشیارشا با دو غلام که چتری بالای سر شاه نگه داشته اند از تالار بیرون می آیند. دو در تالار به اطاقهای شرقی و غربی و یک در آن هم به مهتابی جنوبی باز میشودو جرزهای این دو در باز مزین به نقوش شاه و دو غلام است، اما در این جا هر سه داخل تالار میشوند. رجوع به کاخ هدش شود.
بنای اردشیر سوم: بنائی در مغرب ساختمان هدیش و جنوب حیاط جنوبی کاخ آئینه دیده میشود که فقط دارای چندتنه ٔ ستون سنگی و یک دیوار شمالی تقریباً ببلندی 2 متر میباشد و دو پلکان کوچک هم در دو انتهای دیوار وجود دارد. دیوار شمالی نامبرده، مزین و آراسته است به نقوش سربازان و پاسبانان پارس و سرلوحه به یک خط وزبان که مضمون هر سه ٔ آنها یکی است و از مفاد آنها چنین معلوم میشود که این بنا و دو پلکان کوچک، از بناهای اردشیر سوم میباشد.
عمارت جنوب شرقی یا حرمسرای خشیارشا: برابر گوشه ٔ جنوب غربی بارگاه صدستون، و جنوب شرقی کاخ سه دروازه، ساختمانی در پست ترین سطح صفه نمایان است که مشهور به کاخ جنوب شرقی میباشد، در سال 1311 هَ. ش.، از طرف آقای پرفسور «ارنست هرتسفلد» نماینده ٔ دانشگاه شرقی شیکاگو، از روی نقشه ٔ پیشین در روی پیهای اولیه بناشده است. ساختمان نامبرده که نیز معروف به حرمسرای خشیارشا میباشد، از بناهای داریوش بزرگ بوده است و بعداً خشیارشا آن را از طرف شمال و مغرب وسعت داده و سرسرای بین اطاقهای طرفین را وسیعتر کرده است، چنانچه این تغییرات از دو جور بودن کف سرسرا و ایوان و طاقهای مسکونی بانوان و خانواده ٔ سلطنت معلوم میگردد.
ایوان شمالی کاخ جنوب شرقی:در بخش شمالی حرمسرای یادشده ایوانی است بشکل راستگوشه و دارای 8 پاستون از سنگ سیاه رنگ شفاف میباشد و روی آنها از قرار معلوم ستونهای چوبی نصب بوده است.
تالار بزرگ حرمسرا: پشت ایوان شمالی تالار بزرگی واقع است و شکل راستگوشه را دارد. این تالار دارای 12 پاستون از سنگ سیاه و صیقلی میباشد و در سال 1312 هَ. ش. نیز، هنگام تعمیر آن تنه و سرستون های آنرا بدستور آقای پرفسور هرتسفلد مانند ستون های زمان خشیارشا از چوب ساخته اند. در جرزهای درگاههای شمالی و جنوبی تالار بزرگ، صورت شاه با دو غلام حجاری شده است و چنین مینماید که شاه و غلامان از درگاه جنوبی وارد، و در درگاه شمالی از تالار خارج شده از اندرون بطرف کاخ بار میروند. در درگاههای شرقی و غربی، خشیارشا بسمت نمایندگی از طرف اهورمزدا با دو اهریمن که، در یک درگاه، هیکل شیر بالدار با اعضای مختلف و در درگاه دیگر، بشکل شیر است در جدال میباشد.در جنوب تالار مذکور، حیاط خیلی کوچکی دیده میشود و این حیاط باقی عمارت حرمسرا را از تالار بزرگ و ایوان شمالی جدا میکند. در کاخ جنوب شرقی هیچگونه کتیبه ای دیده نمیشود، ولی در سال 1311 هَ. ش.، هنگام برداشتن خاکهای درون آن، لوح سنگی از زیر خاک آوار به دست آمده که خشیارشا خود را معرفی کرده و خلاصه ای از کرده های خود را نوشته است.
نویافته ها: از سال 1314 هَ. ش. در جنوب شرقی صفه ٔ تخت، از طرف آقای دکتر هاریک اشمیت، کاوش و خاکبرداری شده و در نتیجه ٔ آن ساختمان های زیادی با دیوارهای خشتی و پاستونهای سنگی و حجاریهای ظریف و ممتاز کشف گردیده، و بنام ساختمان های خزانه مشهور گشته است، ازآن جمله حیاطی است که در اطراف آن، تالارهای بسیار وراهروهائی دیده میشود.
حیاط نوپیدایش: این حیاط در میان ساختمانها واقع و در چهار طرف آن 4 ایوان ساخته شده است. در دو ایوان شرقی و جنوبی حیاط نامبرده، دو مجلس حجاری برجسته ٔ باشکوهی بدرازای 6/29 متر و به بلندی 2/70 متر به دیوارهای آنها نصب است. در هر یک از حجاریها در میان، داریوش بزرگ هخامنشی، روی تخت نشسته، و در پشت سر او پسرش خشیارشا ایستاده است و در عقب او رئیس کیش و آئین آن زمان و اسلحه دارباشی داریوش، و بعد دو تن از نگهبانان پارس ایستاده اند. در جلوی تخت شاه یک تن از بزرگان کشور، مشغول عرض گزارش و در پایان این مجلس باز دو تن از نگهبانان با تجهیزات دیده میشوند.
تالار صدستون نویافته: یکی از تالارهایی که در نزدیکی حیاط نویافته ٔ نامبرده کشف شده و بزرگی آن شگفت انگیز میباشد، تالاری است راستگوشه که دارای 100 ستون در دو ردیف پنج در بیست بوده و پاستونهایش مرکب از دو سنگ چهارگوشه وگرد است و فعلاً وجود دارند. از توی این تالار، دو وزنه از سنگ مرمر سیاه به دست آمده و روی هر یک از آنها کتیبه ای به سه خط میخی پارسی، عیلامی و بابلی کنده شده و ترجمه ٔ آن بدین قرار است: داریوش شاه بزرگ، شاه شاهان، شاه کشورها، شاه این زمین، پسر گشتاسب هخامنشی.
گمان میرود این دو وزنه ٔ سنگی از وزنه های واحد مقیاس بوده و در خزانه ٔ دولتی هخامنشی بایگانی میشده است، مانند متری که امروز در کشورفرانسه در «آرشیو ناسیونال » ضبط است.
تالار 99 ستون: در جنوب کاخ صدستون و تالار صدستون نوپیدایش، تالار دیگری پیدا شده که دارای 99 ستون در دو ردیف 11 در 9 بوده و پاستونهای آنها که از دو سنگ روی هم تشکیل یافته است، هنوز بر جای خود باقی میباشد.
آب انبار سنگی: درمشرق صفه ٔ تخت قدری بالاتر از ابنیه ٔ نویافته، در پای کوه کنده شده است. چون در بالای تخت، آب به اندازه ٔکافی نبوده، ناگزیر این آب انبار را در آنجا درست کرده و آنر از آبهای حاصله ٔ از برف و باران جریان یافته ٔ از همان کوه، پر مینموده اند و در بیشتر مدت سال آب آن را به مصرف میرسانیده اند. راه آبی نیز در بالای کوه در سنگ کنده شده است که آب مختصری از دره ٔ پلواررود، نزدیک استخر آمده، بوسیله ٔ همین مجرا بر روی صفه ٔ تخت میرسیده است.
دخمه ها (مقبره ها): در بالای کوهی که تخت جمشید در دامنه ٔ آن واقع است مقبره هائی برای آخرین شاهان هخامنشی، در سینه ٔ کوه ساخته شده است که معروف به دخمه میباشند. یکی از دخمه ها در شمال و دیگری در جنوب کوه و یکی هم در جنوب تخت جمشید در پیش آمدگی همان کوه است که ناتمام میباشد. نمای دخمه ها از دو بخش روی یکدیگر تشکیل یافته است: پائین نما شکل ایوانی را مینماید که سقف آن روی چهار ستون قرار گرفته است، بالای سقف ایوان تختی دیده میشود که 28 تن از نمایندگان ملتهای باجگذار، در دو ردیف افقی آن را روی دو دست نگه داشته اند و روی تخت سریر سه پله ای و یک آتشدان موجود است و شاه روی سریر ایستاده و دست راست خود را بسمت آتشدان دراز کرده مشغول عبادت میباشد. دخمه ٔ شمالی متعلق به اردشیر دوم هخامنشی، و دخمه ٔ جنوب شرقی به اردشیر سوم، و دخمه ٔ جنوبی کوه که ناتمام مانده، متعلق به داریوش سیم آخرین پادشاه هخامنشی است که پیش از اتمام آن مغلوب اسکندر گردید.
برج و بارو: طرف شرق صفه ٔ تخت جمشید، که چسبیده به کوه است، دو دیوار داشته، یکی در پای کوه و قدری پائین تر از آب انبار، و دیگری دیواری بوده که دور کوه می گشته است. میان این دو دیوار فضای خیلی بزرگ سراشیبی دیده میشود، بهمین جهت بنائی غیر از چند برج و پاسدارخانه در آنجا ساخته نشده است.
مدت آبادی تخت جمشید: برای تمام مدت آبادی تخت جمشید نمیتوان مدت معینی راقائل شد، بعلت آنکه چهار تن از شاهان هخامنشی، مانند داریوش بزرگ و خشیارشا و اردشیر اول و اردشیر سوم، هر کدام یک یا چند ساختمانی را بنا نهاده اند. همین قدر میتوان گفت که در مدت 189 سال یعنی از آغاز بنای آن که توسط داریوش بزرگ در 520 ق. م. بوده، تا سوزاندنش در سال 331 ق. م. که به دست اسکندر مقدونی انجام گرفته، آباد بوده است.
شهری در جلو تخت جمشید بوده و نام آن پارس و به یونانی پرس پلیس یعنی ایرانشهر بوده است. در برزن شمالی شهر، یعنی در دره ٔ شمالی پائین تخت، درگاه سنگی دیده میشود که در جرزهای آن، صورت دوچاکر حجاری شده است. در سمت غرب برزن شمالی شهر، درجلگه ٔ زیر راه شوسه، یک آستانه ٔ در و دو جرز سنگی درگاه و چند ساختمان و پاستون پدیدار است. در جرز این درگاه صورت یک مرد و یک زن در حال عبادت نقش گردیده است. در جنوب و جنوب غربی پائین تخت ساختمان های زیاد و پاستونهای بزرگ، مانند پاستونهای روی تخت، به انضمام آستانه های سنگی کشف گردیده است. احتمال دارد ساختمان های نامبرده متعلق به درباریان و بزرگان پارس بوده باشد. (نقل از خلاصه ٔ کتاب راهنمای تخت جمشید تألیف حسین بصیری صص 80- 97).


تخت

تخت. [ت َ] (اِ) اریکه و بدین معنی مشترک است در عربی و فارسی. (از آنندراج) (از غیاث اللغات بنقل بهار عجم). محل جلوس پادشاه در هنگام سلام. سریر. اورنگ. جَرد. اریکه. (ناظم الاطباء). تخت معمولی از چوب و جز آن مخصوص تخت سلطان نیست بلکه بر اثر کثرت استعمال بر آن غلبه کرده است. (از اقرب الموارد):
ای زین خوب، زینی یا تخت بهمنی
ای باره ٔ همایون، شبدیزیا رشی.
دقیقی (از لغت فرس اسدی چ اقبال ص 223).
چو از شاه شد تخت شاهی تهی
نه خورشید بادا نه سرو سهی.
فردوسی.
به تختش یکی مهره ٔ عاج بود
پر از رنگ و پیکر دگر ساج بود.
فردوسی.
بخواست آتش و آن کند را بکند و بسوخت
نه کاخ ماند و نه تخت و نه تاج و نه کاخال.
بهرامی.
رسول برخاست و نامه در خریطه ٔ دیبای سیاه پیش تخت برد و به دست امیر داد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 291). تختی همه از زر سرخ بود و تمثالها و صورتها چون شاخه های نبات از وی برانگیخته. (ایضاً ص 550). براندند تا آنجا که این حال افتاده بود خیمه بزدند و تخت بنهادندو طغرل بر تخت بنشست و همه ٔ اعیان بیامدند و به امیری خراسان بر وی سلام کردند. (ایضاً ص 642).
به من تاج و تخت شهی چون دهی ؟
که هست از توخود تخت شاهی تهی.
اسدی.
چنان کن که همواره بر تخت خویش
اگر تیغ اگر گرز باشَدْت پیش.
اسدی.
ور چون تو جسم نیست چه باید همیش تخت
معنی ّ تخت و عرش یکی باشد وسریر.
ناصرخسرو.
این بسر گنج برآورده تخت
وآن به یکی کنج درون بینواست.
ناصرخسرو.
زخمه ٔ گشتاسب در کین سیاوش نقش سحر
پیش تخت شاه کیخسرومکان انگیخته.
خاقانی.
هم بر این ایوان نو بر تخت خویش
تاجدار و مجلس آرا دیده ام.
خاقانی.
جان در این ره نعل کفش آمد بیندازش ز پای
کی توان بانعل پیش تخت سلطان آمدن.
خاقانی.
پسر او شاه شار به خدمت تخت سلطان آمد و از تقریب و ترحیب بهره ٔ تمام یافت. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 340). و مکاتبه ٔ شاه شار از سر گرفت و او را پیش تخت خواند. (ایضاً ص 341).
چون نگنجید در جهان تاجش
تخت بر عرش بست معراجش.
نظامی.
مملکتش رخت به صحرا نهاد
تخت برین تخته ٔ مینا نهاد.
نظامی.
- تخت آراسته، سریر. (دهار). تخت مزین. (ناظم الاطباء). اریکه.
- تخت خاورخدای، خاورخدای، کنایه از خورشید و تخت خاورخدای، آسمان و نیز تابش خورشید. (لغت شاهنامه).
- || کنایه است از پادشاه روم:
به نخجیر دارد همه روز رای
نیندیشد از تخت خاورخدای.
فردوسی.
- تخت خدای، خدای تخت. مالک تخت. پادشاه و صاحب تخت:
تاجور جهان چو جم تخت خدای مملکت
خاتم دیوبند او بندگشای مملکت.
خاقانی.
- تخت خورشید بر سر ضرغام، کنایه از بودن آفتاب در برج اسد. (ناظم الاطباء).
- تخت زرین، اریکه یا اورنگی که از زر میساختند پادشاهان را: هنوز تخت زرین و تاج و مجلس خانه راست نشده بود. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 510). تخت زرین و بساط و مجلس خانه که امیر فرموده بود و سه سال بدان مشغول بودند ازپیش این روز راست شده بود. (ایضاً ص 550). از تخت محمودی بر این کوشک نو بازآمد و در صفه بر تخت زرین بنشست. (ایضاً ص 551).
- تخت شاهی، اریکه. سریر:
یوسف آسا چون به دلو از چاه رست
تخت شاهی را مکان کرد آفتاب.
خاقانی.
- تخت ملک، سلطنت: چون خدای عز و جل بدان آسانی تخت ملک به ما داد اختیار آنست که عذر گناهکاران بپذیریم. (تاریخ بیهقی). خویشان واولیاء حشم را سوگند دادند... که اگر او را قضای مرگ فرارسید تخت ملک ما را باشد. (تاریخ بیهقی). || منبر. جایگاه واعظان و خطیبان:
بلبل چو مذکر شود و قمری مقری
محراب چمن، تخت سمن، فاخته خاطب.
سوزنی.
پس من بر تخت برآمدم... بوحفص گفت یا کذاب انزل من المنبر. (تذکرهالاولیاء عطار). || کنایه از حوضه ٔ پیل و عماری. (آنندراج). || زین. || نشیمنگاهی چوبین یا آهنین و دارای چارپایه که بروی آن استراحت کرده میخوابند. خوابگاه. (ناظم الاطباء):
شاه دیگر روز باغ آراست خوب
تختها بنهاد و برگسترد بوب.
رودکی.
از قضای آمده بیفتاد هم بر جانب افکار، و دستش بشکست. پوشیده او را در سرای پرده بردند به خرگاه و بر تخت بخوابانیدند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 354). دختر تختی داشت، گفتی بوستانی بود، در جمله ٔ جهیز این دختر آورده بودند. (ایضاً ص 403). اگر گوید حقیقت تخت چیست ؟ گوییم چوبست با صورت تخت یکی شده. (جامع الحکمتین ناصرخسرو).
- تخت خواب، تخت که بر وی توشک و لحاف و بالش است، خفتن را. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
- تخت روان، تخت رونده.تختی که در سواری پادشاهان باشد و در هندوستان کهاران بر دوش بردارند و در ولایات بر دو شتر راهوار هموار تعبیه کنند. (آنندراج). تختی محمل مانند و دارای چهار دسته که بر دو قاطر آنرا بار کرده و مسافر در آن نشیند. (ناظم الاطباء). مرکب سرپوشیده ای است مثل هودج که اشخاص را بواسطه ٔ آن حمل و نقل می نمودند و فعلاً هم در شام معمول و فیمابین دو اسب یا دو شتر بسته میشود. (قاموس کتاب مقدس): وقت سحر فراش آمدو مرا بخواند. برفتم. آغاجی مرا پیش برد. امیر بر تخت روان بود. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 165). رقعه بنمودم... امیر... مرا پیش تخت روان خواند و رقعت به من انداخت. (تاریخ بیهقی).
شه اقلیم فقرم بیخودی تخت روان من
نه چون فرهاد مزدورم نه چون مجنون زمیندارم.
معز فطرت (از آنندراج).
خبر دوری راه از دگران می شنود
هرکه چون بیخبری تخت روانی دارد.
صائب (ایضاً).
- || کنایه از آسمان باشد. (برهان) (ازانجمن آرا) (از فرهنگ رشیدی) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء):
بدین تخت روان با جام جمشید
به سلطانی برآمد نام خورشید.
نظامی.
جرعه ٔجام بر این تخت روان افشانم
غلغل چنگ در این گنبد مینا فکنم.
حافظ.
- || تخت حضرت سلیمان را نیز گویند. (برهان) (از انجمن آرا) (ازفرهنگ رشیدی) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء).
- || کنایه از اسب رونده ٔ خوشراه هم هست. (برهان) (از ناظم الاطباء). مرکب خوشرفتار. (فرهنگ رشیدی). کنایه از اسب و مرکوب خوشرفتار باشد. (انجمن آرا). اسب. (از آنندراج).
- تخت رونده، به معنی تخت روان است. (برهان) (ازآنندراج) (از فرهنگ رشیدی) (از ناظم الاطباء):
به فیروزرایی شه نیک بخت
به تخت رونده برآمد ز تخت.
نظامی.
رجوع به تخت روان شود.
- تخت عروس، حجله گاه. تختی پر زینت و آذین که عروس را بر آن نشانند:
ز بِرّ او و عطاهای او همیشه بود
چو تختهای عروسان سرای مدح سرای.
فرخی.
- تخت مرده، تخته. کنایه از تابوت است. رجوع به تخته شود.
- تخت نیل، نیلگون تخت ماتم است. (حاشیه ٔ وحید بر نظامی). تخت نیلگون و تخت نیل، تخت ماتم است:
اگر صد تخت خود بر پشت پیل است
چو بی نقش تو باشد تخت نیل است.
نظامی.
|| هر جای مرتفعی از زمین که در آن می نشینند و می خوابند و تکیه می کنند. (ناظم الاطباء). هر جای برآورده، بلندتر از سایر سطح خانه یا میدان و امثال آن، مانند تخت تکیه، تخت آشپزخانه. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
- تخت مهتابی، چبوتره که برای سیر مهتاب سازند و تنهامهتابی و ماهتابی نیز گویند. (بهار عجم) (آنندراج):
تخت مهتابی حوضش که مربع شده است
ربع مسکون زمین را خلف اولاد است.
میر صیدی (از بهار عجم) (از آنندراج).
|| دکانه. سکویی که از هیچ طرف به دیوار متصل نباشد. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). جلوخان. پیش خان.
- تخت بازرگان، جلوخان وی:
به کلبه ٔ چمن از رنگ و بوی باز کنند
هزار طبله ٔ عطار و تخت بازرگان.
سعدی.
- تخت بزاز، پیش خانی که بزازان اجناس خود را بر آن می نهادند جلب توجه مشتریان را:
باغ همچون تخت بزازان پر از دیبا شود
باد همچون طبل عطاران پر از عنبر بود.
عنصری.
این جهان را کند از بوی چو طبل عطار
وین زمین را کند از رنگ چوتخت بزاز.
امیر معزی.
- تخت جوهری، تخت گوهرفروش. پیشخان گوهرفروش.
- تخت گوهرفروش، سکویی که گوهرفروشان متاع خود را بر آن عرضه میکردند:
همان نکته از روی فرهنگ و هوش
بیاراست چون تخت گوهرفروش.
اسدی (گرشاسبنامه).
|| صفحه. لوح. تخته. چوب به پهنا بریده که قطر آن کم و طول و عرض آن بسیار باشد.
- تخت حاسبان، تخت میل. تخته ای را گویند که محاسبان خاک بر آن ریخته به میل آهنین یا چوبی حساب بر آن نویسند. (آنندراج):
ز خاک پای مردان کن چو تخت حاسبان تاجت
و گر تاج سرت بخشند سر دردزد و مستانش.
خاقانی.
- تخت حساب، منجمان را تخته ٔ حساب میباشد که بر آن خاک انداخته نقوش حساب طالع درست کنند. (غیاث اللغات) (آنندراج). به اصطلاح نجوم، تخته ای که بر آن خاک نرم ریخته و نقوش حساب طالع را بر آن رسم کنند. (ناظم الاطباء):
تخت حساب شد عدد کرده ز خاک تاج سر
چهره چو تاج خسروان دیده چو تخت جوهری.
خاقانی.
- تخت شطرنج، تخته ٔ شطرنج. صفحه ٔ شطرنج. صفحه ای مربع که در آن 64 خانه ٔ مربع سفید و سیاه به تساوی رسم کرده اند که با سی ودو مهره ٔ سپید و سیاه بازی کنند:
یکی تخت شطرنج کرده برنج
تهی کرده از رنج شطرنج گنج.
فردوسی.
کسی کو به دانش برد رنج بیش
بفرمای تا تخت شطرنج پیش.
فردوسی.
همان تخت شطرنج و پیغام رای
شنیدیم و فرمانش آمد بجای.
فردوسی.
رجوع به شطرنج شود.
- تخت محاسبان،تخته ٔ محاسبان. تخت حاسبان. تخت میل. رجوع به تخته ٔمحاسبان و تخت حاسبان و تخت حساب و تخت میل شود.
- تخت محاسب شدن، تخت محاسبان شدن. گردآلوده گردیدن. در مؤید الفضلاء ذیل «تخت محاسبان » آمده: ای خاک بر سر افتد وگردآلود گردد:
در تب ربع اوفتد سبع شداد از نهیب
تخت محاسبان شود قبه ٔ چرخ از غبار.
خاقانی.
- تخت میل، تخت حاسبان. (از آنندراج). رجوع به تخت حاسبان و تخت حساب و تخت محاسبان و تخته و تخته ٔ حساب شود.
- تخت نرد، صفحه ای چوبین بشکل مستطیل که در هر یک از دو عرض آن ده خانه تعبیه شده و با سی مهره ٔ سیاه و سپید بطور تساوی و دو کعبتین بازی کنند:
ابا بار و با نامه و تخت نرد
دلش پر ز بازار ننگ و نبرد.
فردوسی.
نه نرد و نه تخت نرد پیش ما
نه محضر و نه قباله و بنچه.
منوچهری.
فلک همچو پیروزه گون تخت نردی
ز مرجانْش مهره ز لؤلوش خصلی.
منوچهری.
زین دو تا مهره ٔ سفید و سیاه
که بر این سبز تخت نرد گذشت.
خاقانی.
تخت نرد ملک را زآنسو که بدخواهان اوست
هفت نراد فلک خانه مششدر ساختند.
خاقانی.
تا گشاده ششدر سی مهره ٔ ماه صیام
غلغلی زین هفت رقعه ٔ باستان انگیخته
لعبتان چشمها حیران که ما بر تخت نرد
چشمها از لعبتان استخوان انگیخته
رقعه همچون قطب وز شش چار و دو بر کعبتین
از سه سو پروین و نعش و فرقدان انگیخته
کعبتین بر روی رقعه قرعه ٔ شادی شده
از یکی تا شش بر او ابجد نشان انگیخته.
خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 402).
رجوع به نرد شود.
- تخت نرد آبنوسی، یعنی فلک. (فرهنگ رشیدی).
- تخت و میل، یا تخت حاسبان. تخت حساب و میل آن. در تعلیم علوم نجوم برای متعلم، تخته و میل آهنین کوچکی که بمنزله ٔ خامه بوده، ضرورت داشته... (حاشیه ٔ وحید دستگردی بر هفت پیکر ص 66):
تخت و میلش نهاد پیش بمهر
در وی آموخت رازهای سپهر.
نظامی.
باز چون تخت و میل بنهادی
گره از کار چرخ بگشادی.
نظامی.
رجوع به تخت میل و تخت حاسبان و تخت حساب شود.
|| زیره ٔ کفش. تخت کفش. زیره ٔ گیوه. مقابل رویه، در گیوه و کفش:گیوه ٔ تخت نازک، کفش تخت لاستیکی.
- تخت نازک، قسمی گیوه ٔ نازک زیره و لطیف رویه. قسمی گیوه که زیره ٔ آن چرم است. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). || هر جای مسطح و برابر و هموار. (ناظم الاطباء).
- تخت خاک، هموار. با خاک یکسان:
تخت شاه افسر سماک شده ست
سر خصمانْش تخت خاک شده ست.
خاقانی.
|| مجازاً، سلطنت. شاهی. پادشاهی. حکومت:
چو گشتاسب را داد لهراسب تخت
فرودآمد از تخت و بربست رخت.
دقیقی (از لغت فرس اسدی چ اقبال ص 42).
چو یک ماه بگذشت بر تخت او
به خاک اندر آمدسر بخت او.
فردوسی.
چون تخت به خداوند سلطان اعظم ابراهیم رسید... از ابوحنیفه پرسید. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 387). امروز چون تخت به ما رسید... جهد کرده آیدتا بناهای افراشته در دوستی را افراشته تر کرده آید. (تاریخ بیهقی).
به یک تاجور تخت باشد بلند
چو افزون شود ملک یابد گزند.
نظامی.
هیچ یوسف دیده ای کز تخت مصر
چون دلش بگرفت در زندان نشست.
عطار.
|| ایالت. حکمرانی: مصلحت وقت آنست که به ری روی... و منوچهر را در خدمت رایت تو بفرستم، چه تخت مملکت ری عاطل است و کار آن نواحی متزلزل. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 221). || شهر و مقر سلطنت. (ناظم الاطباء). پایتخت:
بدان گه که گرد جهاندار نیو
از ایران بیاید سرافراز گیو
مر او را سوی تخت ایران برد
بر نامداران و شیران برد.
فردوسی.
گرفتش به بر شهریار زمین
ز شادی بر او بر گرفت آفرین
ز ایران بپرسید و از تخت شاه
ز گودرز وز رستم کینه خواه.
فردوسی.
چون پدر ما رحمهاﷲ علیه گذشته شد ما غایب بودیم از تخت ملک، ششصد هفتصد فرسنگ. (تاریخ بیهقی). || مخفف تخته که شالها و دیباها و امثال آن در آن نهاده اطراف آنرا به طناب محکم بربندند تا از وصمت چین و شکنج محفوظ باشد. (آنندراج). توپ پارچه. بقچه ٔ پارچه. صندوق پارچه. جامه دان:
ابر بهاری جز آب تیره نبارد
او همه دیبا به تخت و زرّ به انبان.
رودکی.
یکی تخت جامه بفرمود شاه
که آنجا بیارند پیش سپاه.
فردوسی.
همان جامه و تخت و اسب و ستام
ز پوشیدنیها که بردند نام
ببخشید بر فیلسوفان روم
برفتند شادان از آن مرز و بوم.
فردوسی.
چه عنبر چه عود و چه مشک و عبیر
چه دیبا چه از تخت های حریر.
فردوسی.
بخرد جامه ٔ بسیار به تخت و چو خرید
نام زوار زند زود بر آن تخت رقم.
فرخی.
زائر کز آنجا بازگردد برد
دیبا به تخت و رزمه و زر به من.
فرخی.
در تخت بنام ادبا دارد اثواب
در بدره بنام شعرا دارد دینار.
فرخی.
پنج اشتر و هزار دینار و ده تخت جامه. (تاریخ سیستان). ده پاره یاقوت سرخ و ده تخت جامه... نزدیک وی فرستاد. (تاریخ سیستان).
به دیباها و زیورهای بسیار
ز تخت و طبل بزازان و عطار.
(ویس و رامین).
و منجوق وعلامات و بدره های سیم و تخت های جامه در میان باغ بداشته بودند. (تاریخ بیهقی).
ز دیبای رنگین صدوبیست تخت
ز مرجان چهل مهد وپنجه درخت.
اسدی.
ابوغالب بی اندازه مال ونعمت... برگرفت از زرینه و سیمینه و تخت های جامه. (مجمل التواریخ).
ابر بفشاند همی از شاخها گنج درم
باد بگشاید همی در باغها تخت حریر.
امیر معزی (از آنندراج).
او را دویست هزار درم فرمود... و ده تخت جامه ٔ مرتفع ازهر لونی. (تاریخ بخارا).
باغ پر تخت های سقلاطون
راغ پر فرشهای بوقلمون.
سنایی.
پنجاه تخت جامه ٔ ملون از جامه های تستری و سقلاطون عضدی. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 221).
جواهر به خروار و دیبا به تخت
پلنگینه خرگاه وزرینه تخت.
نظامی.
و از جمله ٔ آن غنایم سیصد تخت برد بخزانه ٔ سلطان شاه رسید. (جهانگشای جوینی).
- تخت بتخت، توپ توپ. بسته بسته. انبوه انبوه. دسته دسته:
در سرایی فرونهادم رخت
برنهادم ز جامه تخت بتخت.
نظامی.
تاک بر تاک شاخهای درخت
بسته برواج کله، تخت بتخت.
نظامی.
|| قطعه ای از پارچه. هر یک از قطعات جامه یا پرده وامثال آن از سوی پهنا:
رخانش تخت دیباهای ششتر
لبانش تنگ شکرهای عسکر.
(ویس و رامین).
|| چاق شدن دماغ از نشأه. (غیاث اللغات) (آنندراج). رجوع به تخت شدن شود. || (ص، ق) بی کم و بیش. تمام. کامل: یک سال تخت، یعنی بی یک روز کم. هزار تومان تخت. حوض تخت است، یعنی لبالب آب دارد. یک ساعت تخت داریم به غروب، یعنی بی کم و زیاده. تخت خوابید تا صبح، یعنی کاملاً. علوفه یا پوشاک او تخت است،یعنی تمام و کامل است. این گلبن تخت است، یعنی غنچه ٔ ناشکفته ندارد. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). || در دندان اسب، کنایه از هموار شدن تضریس عاجهای دندان است بر اثر پیری. و چون اسب به ده سالگی رسدبرجستگی های دندانش که وسیله ٔ اصلی جویدن است از بین رود و سطح آن هموار گردد و تعلیف زمستانی وی سخت گردد: این اسب پیر است و دندانهایش تخت شده است. رجوع به تخت شدن شود.

تخت. [ت ُ] (اِ) بمعنی ششصد درهم نیز آمده است. (شعوری ج 1ورق 303 الف). وزنه ای معادل 600 یا 400 درم. (ناظم الاطباء). اوقیه را نیز تخت خوانند. (شعوری ایضاً).

فارسی به انگلیسی

حل جدول

تخت جمشید

نام قدیمی خیابان طالقانی


کاخ تخت جمشید

صدستون، آپادانا


کاخ دیدنی تخت جمشید

آپادانا


کاخى در تخت جمشید

آپادانا


کاخی در تخت جمشید

آپادانا


از کاخ‌های تخت جمشید

آپادانا

واژه پیشنهادی

ویرانی تخت جمشید

در سال ۳۳۴ پیش از میلاد اسکندر مقدونی به آسیا حمله می‌کند و سپاه هخامنشیان در تنگه داردانل شکست می‌خورد. در سال ۳۳۰ پیش از میلاد داریوش سوم کشته شده و هگمتانه فتح می‌شود، همچنین تخت جمشید به وسیله اسکندر مقدونی ویران شده و حکمرانی هخامنشیان بر ایران پایان می‌پذیرد


از نامهای تخت جمشید

چهل مناره

تعبیر خواب

تخت

اگر کسی بیند که بر تخت نشسته است و بر آن تخت چیزی گسترده نبود، دلیل که به سفر شود. اگر بیند بر تخت خفته است و بر آن چیزی گسترده است، دلیل که بزرگی یابد و به قدر و قیمت تخت، دشمنان را قهر کند اما از این غافل است. اگر این کس از اهل فساد است، دلیل که بر دارش کنند، خاصه که خود را به تخت خفته بیند، اگر بیند تخت بشکست و او بیفتاد، دلیل که ازجاه و بزرگی بیفتد و حالش بد شود. - محمد بن سیرین

گویش مازندرانی

تخت

کامل و تمام، زمین صاف و هموار، تخت، که از چوب یا فلز سازند...

فرهنگ عمید

تخت

[عامیانه] = تختخواب
نشیمن‌گاهی که از چوب یا فلز به شکل مربع یا مربع‌مستطیل می‌سازند و دارای چهار‌پایه یا بیشتر است،
کرسی،
جایگاه مخصوص که پادشاهان بر آن می‌نشینند، اورنگ، اورند، کَت، سریر، اریکه،
جای هموار و مسطح، هر جای مرتفع و مسطح از زمین، هر چیز پهن و هموار،
* تخت آبنوسی: [قدیمی، مجاز] شب،
* تخت اردشیر: (موسیقی) [قدیمی] از الحان قدیم ایرانی،
* تخت روان: [قدیمی] تختی شبیه صندوق که دارای چهار دستۀ بلند است و مسافر در آن می‌نشیند و حداقل چهار نفر آن را روی دوش می‌گیرند و می‌برند یا در جلو و عقب آن دو اسب یا استر می‌بندند،
* تخت طاقدیسی: (موسیقی)
گوشه‌ای در دستگاه‌های سه‌گاه و نوا،
[قدیمی] از الحان سی‌گانۀ باربد: چو تخت طاقدیسی ساز کردی / بهشت از طاق‌ها در باز کردی (نظامی۱۴: ۱۷۹)،

معادل ابجد

تخت جمشید

1757

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری